اون لیوان ماهیه رو منم چار سال پیش از شهر کتاب خریدم... دو تا خریده بودم یکیشو سپردم به کسی و بهش گفتم اگه دور بمونی این ماهیا تشنه میشن... اونم شاید چون اینو فهمید رفت ماهیا رو آب میومدن و داشتن جون میدادن هوا رو از آب نمیتونستن بگیرن دوری اذیتشون میکرد... یه بار نگاشون میکردم انقد از نفس نفس زدنشون عصبانی شدم که کوبیدمش تو دیوار هزار تیکه شد و ماهیاش تو گل های قالی خفه شدن! رستگاری ِ محض; خلاصی!
پ.ن) تصویر از اینستاگرام mlagone!
- ۰ نظر
- ۰۸ مهر ۹۷ ، ۰۰:۳۸